بهراد..... تلفن!!!!!
دیروز آقا بهراد لباس گاویشون رو پوشیدن و همینطور که منتظر دایی جان بودن خواب رفتن. که یکی از دوستاش که با هم تویک ساعت به دنیا اومده بودن، به بهراد میس زد. بهراد هم پرید رو تلفن و زنگ زد به دوستش. حالا چرا این همه عجله ما که نفهمیدیم!!!!! طرف گوشی رو برداشت و پچ پچ آقا بهراد شروع شد. اوه اوه انگار کار بالا گرفت. سر این که کی چند دقیقه بزرگ تره دعواشون شد. بعد از یک مذاکره سخت و طاقت فرسا دو طرف با هم به تفاهم خوبی رسیدن. و در نهایت بهراد بابا، با صدای لالایی دوستش در کنار گوشی به خواب رفت. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
16:52