بهرادبهراد، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات پسر کوچولوی ما

بهراد شکمو!!!!

بهراد داره از شیشه شیر خودش، شیر می خوره که چشمش می افته به یه شیشه شیر بزرگ!!!!!   ببین بهراد به این شیشه شیر بزرگ چه جوری نگاه می کنه!!! فکر کنم داره فکر می کنه که اگه شیر تو این بود چی می شد   و آرزو به واقعیت نزدیک می شود... اه پریییید... ...
18 مهر 1392

بهراد و بهداشت

بهراد جان، بسیار به بهداشت فردی، اهمیت می دهد و به همین علت هر هفته جمعه ها به حمام تشریف می برند. این هم تصاویر بهراد خان پس از تشریف فرمایی از حمام.   ...
1 شهريور 1392

خواب و بهراد

بهراد ما، هر شب طی یک عملیات حساب شده، تا صبح، خواب را بر همه اهالی خانه ممنوع می کند. با فرا رسیدن صبح، بهراد خان که از این ماموریت بسیار خسته شده اند کل روز را در خواب ناز می گذرانند و به هیچ ترفندی هم چشم از چشم باز نمی کنند.      ...
31 مرداد 1392

بهراد در تهران

بهراد جان ما، جهت دیدار با خانواده مامان جان، برای اولین بار در عمر مبارکشان، به تهران تشریف فرما شدند. آقا بهراد جان چون خیلی خجالتی هستن، کلا از جاشون تکون نخوردن.   و کم کم از این وضعیت خسته شدن. و خجالت رو کنار گذاشتن. ...
27 مرداد 1392

بهراد و بزرگ خاندان

امروز، بهراد خدمت بزرگ خاندان رضازاده رسید و با ایشان دیدار کرد.      و عمو بزرگ وارد می شود  و خان عمو از این دیدار ابراز رضایت نمودند. و در ادامه بر سر مسائل مختلف توافقات خوبی حاصل شد. ...
25 مرداد 1392

و دایی وارد می شود.

بالاخره دایی جان از راه رسید و بهراد برای اولین بار چشمش به دایی و زن دایی جان روشن شد  بهرادخوش به حالت ببین دایی برات چی آورده  اوفففف چراغ هم داره. این هم عکس العمل بهراد بعد از دیدن هدیه دایی و زن دایی جان داییی جان متشکریم    ...
19 مرداد 1392